سپند امير سليماني: عارف لرستاني يک ايراني تمام عيار بود
تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۵۶۹۶۰
خبرگزاري آريا - همشهري شش و هفت: سپند امير سليماني چهرهاي شناخته شده براي دوستداران سينما و تلويزيون است. بازيگري كه به خاطر پرورش در يك خانواده سينمايي و تئاتري از دوران كودكي با سينما و صحنه آشنا شد اما علاقهاي به بازيگري نداشت تا اين كه به شكلي اتفاقي پس از سالها به سينما دعوت شد. سپند كه بيش از سينما شيفته موسيقي است، پس از سالها اثري از خود منتشر كرد كه با استقبال علاقهمندان موسيقي روبهرو شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شما در خانوادهاي سينماگر به دنيا آمديد. اين موضوع چقدر در پيشرفتتان تاثيرگذار بوده است؟
آن اوايل كه كار در سينما را شروع كرديم، نسبت به ما به عنوان يك خانواده سينمايي موضعگيري وجود داشت. البته حالا تعداد خانوادههاي سينمايي بيشتر شده و به همين خاطر موضع منفي نسبت به ما كمتر شده است.
از چه سني با پدرتان سر صحنه كارهايش ميرفتيد؟
از سه سالگي سر تمرينهايش ميرفتم. از ٥ تا ١٠ سالگي بازي ميكردم، اما راستش علاقه چنداني به بازي نداشتم.
با چه كساني همبازي بوديد؟
در نمايشي كه زنده يادان جميله شيخي و داوود رشيدي در آن بازي ميكردند، نقش نوه خانم شيخي را بازي ميكردم. از ابتدا علاقهام بيشتر به موسيقي بود. سالها بعد وقتي اتفاقي آقاي ابوالحسن داودي مرا در تئاتر ديدند و از من براي بازي در نان و عشق و موتور هزار دعوت كردند، بازيگري برايم جدي شد.در افتتاحيه تئاتري كه از پدرم بود، آقاي داودي مرا كه ديدند، گفتند؛ بازي ميكني؟ گفتم، نه! او گفت، اگر ما بگوييم چي؟ گفتم، اگر شما بگوييد باشه! يك روز طبق قرار رفتم دفترشان. يك صفحه ديالوگ به من دادند. خط اول را كه خواندم آقاي داودي گفت، كافي است . بعد گفت، با سپند قرار داد ببنديد. جالب است بدانيد كه همان سال، همين خط موبايلي را كه با آن تماس گرفتيد، از دستمزد فيلم نان و عشق و موتور هزار خريدم. براي اين فيلم 500 هزار تومان دستمزد گرفتم.
بعد از انتخاب در نان و عشق و موتور هزار چطور به فيلمهاي بعدي راه پيدا كرديد؟
سر صحنه همين فيلم بودم كه آقاي پيمان قاسم خاني مرا به آقاي مهران مديري براي سريال پاورچين معرفي كرد و خانم بهاره رهنما هم مرا به خانم پريسا بختآور براي سريال من يك مستاجرم.
خيليها با پدرتان همبازي بودند؛ مثل زنده ياد رضا كرم رضايي كه بازيگر بسيار با استعدادي بود. از نزديك با ايشان مراوده داشتيد؟
آقاي كرم رضايي در تئاترها با پدرم بودند. خانه آقاي كرم رضايي امير آباد بود و ما زياد به خانهشان ميرفتيم. خانهاي در بومهن داشتيم كه يادم است زمان موشك باران تهران خانواده آقاي كرم رضايي به آنجا آمدند. بازي ايشان را در فيلم همسفر آقاي اسداللهي خيلي دوست دارم.
فكر ميكنيد چرا بازي ايشان دلچسب و دوست داشتني بود؟
بازيگراني كه در فيلمها خودشان هستند، هميشه جذاباند. كرم رضايي در فيلمها خودش بود. بازياش در نرگس خانم بني اعتماد با اينكه كوتاه بود، اما هر چقدر بگرديد، كس ديگري را نميتوانيد جاي او تصور كنيد. آنقدر قوي ظاهر ميشد كه انگار بهترين گزينه ممكن براي نقش است. ايشان بازيگر باسواد و فهميدهاي بودند. سال ١٣٤٦ در آلمان تئاتر خوانده بود و ترجمههاي درخشاني از آثار نمايشي داشت.
آن دوره با كدام خانوادههاي سينمايي بيشتر رفت و آمد داشتيد؟
بيشترين رفت و آمد ما با خانواده آقاي جمشيد مشايخي و علي حاتميبود. با اين دو خانواده يك مثلث را شكل دادهبوديم. هميشه با هم بوديم. همه بچهها با هم بزرگ شدند. خانم ليلا حاتميو كمند همسن هستند .آنها هميشه با هم بودند.
بازي هم ميكرديد؟
خيلي! سام مشايخي كمياز من بزرگتر است. يادم است يكبار او نقش زورو را بازي ميكرد و يك شنل و پيراهن نايلون تنش كرده بود و به خودش ادكلن زده بود كه بگويد عرق كردهام! بعد مثل زورو كه كبريت ميكشيد و جايي را آتش ميزد، كبريت كشيد. به محض روشن شدن كبريت پيراهنش آب شد و همان لحظه بخش كوچكي از گردنش سوخت!
نقش شما چه بود؟
چون كوچك بودم هميشه نقش كسي را بازي ميكردم كه كشته ميشد. يكبار خيلي گريه كردم كه نميخواهم بميرم اما كسي به حرفم گوش نميكرد و دوباره مرا ميكشتند.
اين معاشرتها بعدها هم ادامه پيدا كرد؟
هر چه جلوتر آمديم فاصلهها بيشتر شد. مادر بزرگها و پدر بزرگها هم كه از بينمان ميروند فاصله بيشتر ميشود، طوري كه خانوادهها ديگر به هم تلفن هم نميزنند و با همان تلگرام حال و احوال ميكنند.
بعد از آن كه وارد جريان اصلي بازيگري شديد، يكي از كساني كه در كارهايش بازي كرديد سعيد آقاخاني بود. به جز سريال من يك مستاجرم كه اولين آشنايي شما با او بود، در خروس و خوش نشينهاي آقا خاني هم بازي كرديد. اين رفاقتها چطور ادامه پيدا كرد؟
كارهاي سعيد را از ساعت خوش دنبال كرده بودم. سر صحنه سريال من يك مستاجرم، يكبار كه ميخواستم به نيت كار در موسيقي، گروه را رها كنم و از سينما فاصله بگيرم؛اما سعيد حرفهايي به من زد كه نشان ميداد آدم خوش ايدهاي است و نسبت به زندگي و كارش فهم دقيقي دارد. با او رفت و آمد داشتم و فرزندانش كه الان براي خودشان مردي شدهاند، در بچگي مرا عمو صدا ميكردند.
شما را در سريال معماي شاه ديديم. البته در فيلمها و سريالهاي تاريخي ديگري هم بازي كردهايد، مثل كلاه پهلوي، مظفر نامه، تبريز در مه و ... به تاريخ معاصر علاقه داريد؟
خيلي. دوره راهنمايي نمره تاريخم 20بود.
شما با عارف لرستاني دوست بوديد، او چه اخلاقي داشت؟
عارف اخلاق عجيبي داشت، براي مثال اگر كسي با او يكي دو بار همصحبت مي شد، به راحتي مي توانست به ديگران بگويد عارف رفيقم است. خيلي خون گرم و بجوش بود. جاي خالي اش واقعا پر نشدني است..
با هم رفت و آمد داشتيد، زياد همديگر را مي ديديد؟
بله! هر از گاهي همديگر را مي ديديم.
مطمئنم از او خاطره هاي زيادي داريد، چه لحظه هايي را با عارف سپري كردهايد؟
همه لحظاتي كه با او بوديم سرشار از خنده و شوخي بود.
آشنايي اوليه تان كجا بود و اولين همكاريتان چطور اتفاق افتاد؟
اولين بار به اتفاق يكي از دوستانم به خانه عارف رفتيم. او در خيابان شيراز نزديك ونك خانه اي اجاره كرده بود. بعد كه قرار شد سريال مرد دوهزار چهره ساخته شود، هر دوي مان در آن سريال نقش مامور مخصوص پرواز در هواپيما را بازي كرديم. از آنجا بود كه همكاريمان شروع شد و در سريالهاي آقاي مديري بازي كرديم.تابستان دو سال پيش ، عارف تئاتري بنام شام آخر را كه آقاي فرهاد آييش متن آن را نوشته بود، كارگرداني كرد و من هم در آن بازي كردم
طنز و بازي او چقدر غريزي بود؟
يكي از نشانه هاي او در بازي هاي طنز فريادهايي بود كه مي زد، داد؛ بيدادها ، شلوغ كاري و عصبانيتهايي كه او را خيلي با نمك مي كرد و اتفاقا مردم هم اين جنس بازي او را پسنديده بودند و الان هم با همين ويژگي او را به ياد مي آورند. به نظرم بازي او در اين حالت خيلي به واقعيت نزديك مي شد.
اجرا و نقش آفريني در صحنه را خيلي جدي مي گرفت؟
درست اشاره كرديد او هيچ چيزي را موقع كار به شوخي نمي گرفت و زماني كه در قالب و نقش قرار مي گرفت، همه آن نقش مي شد و اگر قرار بود ذره اي شوخي در نقشش وارد نشود وارد نمي كرد.
آدم تودار و منزوي نبود؟
نه! بسياراهل معاشرت و صحبت و بحث بود.
وقتي همسر مرحوم لرستاني را در مراسم تشييع ديديد، به او درباره عارف چه گفتيد؟
مي توانم بگويم او يك ايراني تمام عيار بود. عارف ايران را خيلي دوست داشت. به همين خاطر وقتي همسرش را ديدم به او گفتم هميشه فكر مي كردم عارف به خاطر اين عشق روزي شهيد وطناش مي شود.
به نظرتان سينما و تلويزيون ايران چقدر توانست از استعداد و توانايي عارف لرستاني استفاده كند؟
نه سينما و نه تلويزيون ايران نتوانستند از تواناييهاي او استفاده كنند. ما كه عارف را از نزديك مي شناختيم، مي دانيم كه او چه شخصيتي بود. او يكي از با مطالعه ترين بازيگران ايراني بود و هنر و قدرتش خيلي بالاتر از جايگاهي بود كه داشت.
جذابترين شخصيت تاريخ معاصر را چه كسي ميدانيد؟
امير كبير! چون از كسي نميترسيد و حرفش را رك ميزد.
خود شما هم رك هستيد؟
به شدت! اين را هم در نظر داشته باشيد كه روي ديگر ركگويي در تاريخ افرادي مثل كريم شيرهاي بودند. آنها طنازان نترسي بودند.
در معماي شاه، جواني اسدالله علم را بازي كرديد. به نظرتان علم چه جور شخصيتي بود؟
به نظرم عجيبترين شخصيت دربار و دوره پهلوي بود؛ شخصيتي مورد اعتماد شاه كه حتي از خصوصيترين امور دربار و پهلوي دوم اطلاع داشت.
فرق علم با فردوست كه هر دو از نزديكان پهلوي دوم بودند، در چه چيزهايي بود؟
فردوست با وجود اين كه از دوران مدرسه با شاه بود، اما علم به پهلوي دوم نزديكتر بود. در عين حال علم هميشه به محمدرضا شاه وفادار ماند. در حالي كه فردوست- آنطور كه اكنون در تاريخ عنوان ميشود- به او وفادار نماند.
شما اين شبها در سريال همسايههاي مهران غفوريان هم بازي ميكنيد. البته در فيلمها و سريالهاي طنزي مانند پاورچين، شبهاي برره، مرد هزار چهره، قهوه تلخ، شوخي كردم ، نان و عشق و موتور هزار و... هم بازي كرده ايد. كدام اثر طنز باعث بروز خلاقيت بيشتر شما شده است؟
بازيام در همسايهها را بايد مدتي بعد داوري كرد اما به نظرم نان و عشق و موتور هزار، پاورچين و خوش نشينها به نحوي تجربههاي جديدي براي من بودند .اين كارها در كنار ديگر سريالها باعث نشان دادن خلاقيتهاي من شدند.
در سريال همسايهها چه برخوردي با نقش داشتيد ؟
نقشي كه در همسايهها داشتم، من را به چالش كشيد. ديالوگهاي اين سريال براي من كه بايد درباره رياضي فيزيك در آن حرف بزنم، خيلي تخصصي است. دائم مشغول اعرابگذاري روي متنهايي كه به دستم ميرسد هستم.
به نظرم بازي در اين سريال يك كار خطرناك بود. با هميشه فرق داشتم و كارم با ريسك همراه است.
جذابيت بازيهاي شما هميشه بسته به خنگي و گيجي و گولي نقشي است كه بازي ميكنيد.
تقريبا. ببينيد! نقشهايي مثل سامان در پاورچين يا دكتر در اخراجيها هيچكدام خنگ نيستند. اينها دانا هستند ولي در برابر زرنگي ديگران و شارلاتان بودن اطرافيان خنگ به نظر ميآيند. وگرنه دكتر خارج درس خوانده كه خنگ يا ساده نيست. بازي در اين گونه نقشها سخت است، چون بازيگر بايد نقش كسي را بازي كند كه همه چيز را ميداند در حالي كه نبايد بداند. تنها نقش كاملا خنگ من، شخصيتي بود كه در سريال مسير انحرافي بازي كردم. او رسما خنگ و نفهم بود.
يكي از عناصر در انتخابهاي شما براي بازي جذاب بودن نقش است. از بين نقشهايي كه بازي كرده ايد كدام نقش برايتان جذاب تر است؟
نقشم در سريال نرگس كه يك نقش خاكستري متمايل به سياه بود. آن نقش را خيلي دوست دارم. خوشبختانه يا متاسفانه برخي انگار با طنز ما را تعريف كرده اند. به نظرم حداقل سعيد آقاخاني با خداحافظي طولاني، رضا عطاران با دهليز ومهران غفوريان با «ارادتمند، نازنين بهاره تينا» نشان دادند كه خيلي بيشتر از آن چيزي كه برخي فكر ميكنند، بازيگر هستند.عدهاي متاسفانه و به اشتباه فكر ميكنند بازيگري فقط در نقشهاي جدي خلاصه ميشود.
به نظرتان اگر سراغ سينما نميآمديد، موزيسين معروفي ميشديد. ساز تخصصي تان چيست ؟
دف و تنبك! در خانه هفت تا س از دارم كه از همه استفاده ميكنم.
زماني كه موسيقي ميخوانديد استادتان كه بود؟
استاد دف من آقاي احمد خاك طينت بود. تنها كسي بود كه بيژن كامكار او را تاييد مى كرد.كلاس موسيقي ميرفتم، ميرفتم به هنرستان صدا و سيما نرسيده به تجريش. همان سالي كه براي نام نويسي رفتم گفتند امسال ديگر كلاسهاي موسيقي تشكيل نميشود. من هم تصميم گرفتم رشته برق بخوانم.
اهل كنسرت هم هستيد؟
كنسرتهاي فرمان فتحعليان، اميد حاجيلي و رضا يزداني را ميروم. هر سه خواننده را دوست دارم و دوستانم هستند. متاسفانه سالنهاي كنسرت در ايران استاندارد نيستند و تنها سالن ميلاد نمايشگاه بين المللي بهتر از ديگر سالنهاست.
با كدام موزيسين دوستي صميمي داريد؟
با سالار عقيلي در دانشگاه اراك درس ميخوانديم و همخانه بوديم. هر دو بازيگري ميخوانديم. او ميخواست هنر بخواند، ولي رشتهاي به اسم بازيگري در دانشگاه نبود. البته همان زمان به خوانندگي علاقه داشت و ميخواند.
سالار چگونه پسري بود؟
پسري ساكت و بسيار محجوب بود.
از همديگر چيزي ياد گرفتيد؟
قرار بود او به من آواز ياد بدهد و من به او دف ياد بدهم اما هيچ وقت اين اتفاق نيفتاد.
دراتاق با هم اجرا هم ميكرديد؟
او يكضرب ميخواند.
مزاحم همسايهها نبوديد؟
يك خانه بزرگ 200 متري گرفته بوديم. آن زمان خانه خيلي ارزان بود؛ با پولي كه در تهران ميشد يك خانه 60 متري اجاره كنيم در اراك يك خانه 200 متري اجاره كرديم. سالار در قسمت نشيمن اتاق آواز ميخواند و من در پذيرايي .
كداميك سحر خيزتر بوديد؟
اصولا همه از من سحر خيزترند.
كدامتان شبها بيشتر بيدار ميماند؟
باز اينجا هم من. نزديك به هزار و 500 فيلم داشتم كه آنها را تازه از ١٢ شب به بعد ميديدم.
خودتان هم حالا مثل سالار سراغ خوانندگي رفته ايد. صداي كدام خواننده را هميشه گوش ميكنيد؟
مرحوم ناصر عبداللهي.
صداي آهنگ پيشواز انتخابي گوشي همراهتان هم يكي از ترانههاي اوست؟
درست است. صداي مورد علاقه ام است.
حالا كه طرف خوانندگي رفتهايد ، آيا به نظر خودتان صداي خوبي داريد؟
دوروبريها كه اين جوري ميگويند و با اين گفتن گولم ميزنند(خنده).
آلبوم نميدهيد؟
همان تِرٓك شب پاييز كه سال گذشته خواندم بيشتر از آن چيزي كه فكر ميكردم مورد استقبال قرار گرفت ، با اين كه خيلي تبليغ نشد. نزديك به يك ميليون دانلود داشت. جنس آن كار خيلي آرام بود.
از اين كه از خواندنتان استقبال شد خوشحال شديد؟
بيشتر ترسيدم! خودم را آماده فحش خوردن كرده بودم. البته قبل از ترانه شب پاييز آهنگ دل بِده را براي چهلم زنده ياد مرتضي احمدي خواندم كه شبكه هفت پخش كرد و در مراسم جشن حافظ هم اجرايش كردم.
مرتضي احمدي را دوست داشتيد؟
به شدت؛ عاشق صدايش بودم. يكبار از او پرسيدم چطور در سن 90 سالگي ماشالله اين قدر خوب مانده ايد، گفت، هيچ وقت در زندگي حسود نبودم. حسودي آدم را پير و دل انسان را سياه ميكند.
خب! به نظر شما چرا آدمها به هم حسودي ميكنند؟
اگر ميخواهيم حسودي نكنيم بهتر است به اين فكر كنيم كه هر كسي كه به جايي رسيده حتما نقطه مثبتي داشته كه ما آن را نداريم. به جاي اين كه از داشتههاي ديگران ناراحت شويم بهتر است براي رسيدن به آنچه كه دوست داريم داشته باشيم ، تلاش كنيم. در اين صورت بيبروبرگرد موفق خواهيم بود.
با مرتضي احمدي همبازي هم بوديد،نه؟
در سريال «تازه چه خبر همسايه» آقاي بهروز بقايي نقش پسر ايشان را بازي كردم. او هم مثل رضا كرم رضايي به نقش شناسنامه خودش را ميداد. صدايش در عنوانبندي حسن كچل و بابا شمل هنوز در ذهنم مانده.
و سخن آخر؟
در ١٧ سالگي خبرنگار بودم. هيچ خبرنگاري نميتواند پيدا شود كه بگويد ، به سپند امير سليماني زنگ زدم و جوابم را نداد يا بد جوابم را داد. از اين كه آدمها سلايق شخصيشان را در جاهايي كه بيننده و خواننده زيادي دارد، بيان كنند، ناراحت ميشوم. شغلم به من ياد داده كه همان اندازهاي كه افراد ميتوانند دوستت داشته باشند، همان مقدار هم ميتوانند از تو بدشان بيايد. از طرفي؛ هيچ وقت در جايي از كار خودم تمجيد نكردهام. نگران خودم نيستم، تكليفم مشخص است و دارم كارم را ميكنم. اگر هم كسي عليه من مينويسد، حق دارد كه از من خوشش نيايد. ولي بالاخره در اين كشور 80 ميليوني پنج نفر پيدا ميشوند كه ممكن است از من خوششان بيايد .بنابراين خودم را موظف ميدانم نگذارم به اين پنج نفر توهين شود.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۵۶۹۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چشم، دیگر سریال حشاشین نمی بینیم!/ «چه تکاپوی رقت انگیزی»
«بازی را آن کسی می برد که رسانه را می فهمد و با زیرکی و ظرافت ایدئولوژی اش را تبلیغ می کند. و تو هنوز فکر می کنی با زدن و بستن و ممنوع کردن و توقیف و پلمپ می توانی کاری از پیش ببری. بچرخ تا دنیا هم بچرخد و به زودی به تو بفهماند یک من ماست چه قدر کره دارد.» به گزارش خبر آنلاین سید عبدالجواد موسوی در واکنش به ممنوع شدن پخش سریال مصری حشاشین از شبکه های خانگی از سوی ساترا نوشت: ای کاش می توانستم تعبیر یوسفعلی میرشکاک را درباره ممیزان این روزگار این جا بنویسم. نه این که محافظه کاری کنم، نه. برای من نوشتنش آسان است اما حوصله شکایت و دادگاه و این حرف ها را ندارم و در ضمن نمی خواهم دوستان خبرآنلاین را به زحمت بیندازم. البته فکر می کنم خیلی هایتان شنیده اید اما اگر کسی نشنیده و دوست دارد بشنود به مصاحبه ایشان با حسین دهباشی مراجعه بفرماید. بله، درست حدس زدید کسی که در این روزگار بر روی سریالی مهر ممنوعیت بزند مصداق همان چیزهایی است که میرشکاک گفت. آن هم سریالی که خیلی ها دیده اند. بسیاری از رسانه های ایرانی درباره آن نوشته اند و به تیتر یکِ چندین و چند روزنامه اصلاح طلب و اصولگرا تبدیل شده. سریالی که اگر هم کسی ندیده باشد حتما با این حرف های خنده آورنده ترغیب می شود که ببیند. سریالی که یافتن آن قطعا از یافتن سریال های داخلی راحت تر است. سریالی که از همه سریال هایی که ما ساخته ایم چند سر و گردن بالاتر است. سریالی که البته آشکارا به تحریف تاریخ پرداخته. از همه جالب تر این که کشوری که خودش از حیث نظری و تئوریک پایگاه داعش محسوب می شود این سریال را ساخته و هنرمندانه رگ و ریشه داعش را به ایرانی ها ربط داده. حالا شما برو با داعش در سوریه و عراق بجنگ. بازی را آن کسی می برد که رسانه را می فهمد و با زیرکی و ظرافت ایدئولوژی اش را تبلیغ می کند. و تو هنوز فکر می کنی با زدن و بستن و ممنوع کردن و توقیف و پلمپ می توانی کاری از پیش ببری. بچرخ تا دنیا هم بچرخد و به زودی به تو بفهماند یک من ماست چه قدر کره دارد. هرچند تو اگر خردک عقل و فهمی داشتی باید خیلی زودتر از این ها می فهمیدی که نفهمیدی. حقا که یوسفعلی درست گفت. همین سریال خوش ساخت مغرضانه و تحریف گر، امسال ماه رمضان به مراتب از سریال های فاخر و نیمه فاخر تلویزیون شما بیشتر دیده شد. گواهش هم این که الان هیچکس فیلم ها و سریال های مناسبتی و غیرمناسبتی شما را در همین ماه رمضانی که گذشت به خاطر نمی آورد اما هرجا که می روی بحث سریال حشاشین داغ است. و باز بد نیست حضراتِ عشقِ ممنوعیت بدانند که این سریال با همه عیب و ایرادهایش چه شور و شوقی را در مخاطب ایرانی برانگیخته تا از حسن صباح و اسماعیلیان و سلجوقیان بیشتر بداند. سری به کتاب فروشی ها بزنید و بپرسید در این ایام چه مقدار مردم به آن ها مراجعه کرده اند و کتاب هایی در این موضوعات خواسته اند. شما از کلمه شبهه می هراسید چرا که فکر می کنید شبهه افکنی یعنی برباد دادن چیزی که شما آن را مطلق و بی عیب می دانید اما خیر و برکاتی که در شبهه افکنی است را نمی توانید درک کنید. نمی توانید چون همه عمر مطلق اندیش بوده اید و خود را مبرا از هر عیب و ایرادی دانسته اید. گمان برده اید حق به تمامی در اختیار شماست و هرکه چون شما نیندیشد راه ضلالت و گمراهی را می پیماید. درست به همین دلیل حق پنداری است که نه تنها نتوانسته اید برای تبلیغ آن چه مدعی آن هستید کاری از پیش ببرید بلکه هرگاه خواسته اید به زعم خود باطلی را معدوم نمایید شده اید مبلغ تمام قد آن. الان هم فکر می کنید با تحکم و ممنوع اعلام کردن سریال حشاشین کار این سریال ضاله تمام است و ضربه محکمی بر پیکر استعمار وارد آورده اید. طیب الله. بتازید و بر گرده دریا تازیانه فرود آورید که زمین و زمان تحت سیطره شماست تا کور شود هرآن که نتوان دید. چه تکاپوی رقت انگیزی است باد را بندی زمین کردن یا به سودای کشتن خورشید اسب میدان جنگ زین کردن حکم کردن به خاک تا نرود هرگز از ملک خویشتن بیرون آتش و آب را به دستوری راهی سرزمین چین کردن بر هوا بخیه و به سندان مشت می زنند و به خویش می بالند گویی از روز اول خلقت بوده تقدیرشان چنین کردن عقل و تدبیر اکتسابی نیست، گرگ هرگز پلنگ می نشود گرچه در اوج صخره بنشیند طعمه ماه را کمین کردن. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: سریال حشاشین چقدر واقعی است؟ / همه چیزهایی که باید درباره واقعیت تاریخی حسن صباح و گروه اسماعیلیه بدانید فیلیمو هم سریال «حشاشین» را به ساترا حذف کرد پخش سریال حشاشین در ایران ممنوع شد